جوانمرد - روایت زندگی و خاطرات شهید ابراهیم هادی جوانمرد - روایت زندگی و خاطرات شهید ابراهیم هادی

صفحات کتاب : 287

ضمانت بهترین قیمت

فروشنده:‌ مهربان کتاب

35000 تومان
33250.0 تومان 5%

جوانمرد - روایت زندگی و خاطرات شهید ابراهیم هادی جوانمرد - روایت زندگی و خاطرات شهید ابراهیم هادی

کتاب جوانمرد اثر علی‌اکبری مزدآبادی که توسط انتشارات یا زهرا به چاپ رسیده روایت زندگی و خاطرات شهید بزرگوار ابراهیم هادی می‌باشد نویسنده کتاب می‌گوید در دهم اردیبهشت سال 98 اولین مصاحبه را از یکی از هم‌رزمان شهید ابراهیم هادی گرفتم بازخوردی که پس‌از آن از جانب شخصیت حقیقی بر من حادث شد متوجهم ساخت که در جهت نیل به مقصودم راهی و بسیار سخت .پیش رو دارم.جوانمرد شامل ۲۱ روایت از ۲۱ نفر از نزدیکان و هم‌رزمان شهید ابراهیم هادی در 288 صفحه است که در اخر کتاب تصاویری رنگی از شهید ابراهیم هادی آورده شده است.در پشت جلد کتاب "جوانمرد" متنی از ابراهیم هادی نقل شده که می گوید اینجا به ما خیلی خوش می گذرد چون رزق مومنین دائما برقرار می باشد. رزق مومنین می دانید چیست؟ از همان سوره های امام حسینی است که دائم برقرار است.و ما هم آن را توی رگ می زنیم که قوت بگیریم که اگر با دشمن روبرو شدیم با یک مشت به درک واصلشان کنیم.(والسلام ابراهیم هادی) روایت محمود منتظری در کتاب جوانمرد: من و ابراهیم هادی تقریبا بچه ی یک محل بودیم، البته با کمی فاصله. خانه ی ما میدان قیام و تیردوقلو بود، خانه ی ابرام خیابان آهنگ. من با ابرام در کلوپ صدری و به واسطه ی کشتی آشنا شدم. قبل از انقلاب، زمانی که مسابقات کشتی قهرمانی آموزشگاه های کشور برگزار شد، هر دو شرکت کردیم. من ۴۸ کیلو کشتی می گرفتم و فرنگی کار بودم، ابرام ۶۸ کیلو بود و آزاد کشتی می گرفت. ابراهیم علاوه بر کشتی، اهل زورخانه هم بود و بیشتر به زورخانه ی حاج حسن توکل می رفت. اسمش زورخانه بود، اما حال و هوای مسجد را داشت. اول کار، حاج حسن دو تا حدیث از امام باقر و امام صادق (صلوات الله عليهما) می گفت، بعد مرشد زنگ را می زد و شروع می کردند. پاتوقم آنجا بود. اغراق نمیکنم، ولی ندیدم کسی بتواند پا به پای ابرام شنا برود و میل بگیرد. اخلاق و برخورد ابراهیم طوری بود که در سلام و علیک اول، طرف مقابلش را جذب میکرد. جوری حال و احوال می کرد، انگار بیست سال است می شناسدت. با این که هیکلی ورزیده و بنیه ای قوی داشت، اما آدم افتاده حال و متواضعی بود. به خاطر همین خصوصیات، اهالی محل، با هر مرام و مسلکی، دوستش داشتند. اکثر اوقات هم در مسجد محمدی بود و با برو بچه ها و رفقایش بر می خورد. ر وایت مجید کفاش تهرانی از ابراهیم هادی: من با ابراهیم بچه محل بودم، اما آشنایی ام با او بعد از انقلاب در محل کمیته دمی در کلوپ صدری سر خیابان غیاثی آغاز شد. در آن جا شب ها بچه های انقلابی محل جمع می شدند و تا صبح در کوچه و خیابان های اطراف گشت می زدند. آن زمان، ابراهیم در تربیت بدنی و ورزش بود و حقوق می گرفت. ابرام لوتی منش و داش مشتی بود و به دلیل جاذبه ی بالایی که داشت، همه طیف رفیقی دور و برش دیده می شد؛ پیر، جوان، نوجوان، مذهبی، هیئتی مداح، لات، ورزشکار. همه هم نوعا احترامش را داشتند. ابرام ورزشکار بود و کشتی و باستانی کار می کرد. بدن ورزیده ای هم داشت. بارها با او زورخانه رفته بودم. او معمولا علاوه بر این که ورزش می کرد، میاندارهم بود. در کشتی هم، در مسابقات تهران مقام آورد.